من انقلابیم

انقلابی بودن یعنی اهل امر به معروف و نهی از منکر بودن

انقلابی بودن یعنی دغدغه اجتماعی داشتن

انقلابی بودن یعنی بی تفاوت نبودن

انقلابی بودن یعنی "من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم"

انقلابی بودن یعنی نوع دوست

انقلابی بودن یعنی تولی وتبری

انقلابی بودن یعنی فداکاری و از خودگذشتگی

انقلابی بودن یعنی تحمل و استقامت

انقلابی بودن یعنی حرکت

انقلابی بودن یعنی مراقب بودن

انقلابی بودن یعنی ناامید نشدن

انقلابی بودن یعنی نترسیدن

انقلابی بودن یعنی کم نیاوردن

انقلابی بودن یعنی جهاد

انقلابی بودن یعنی شکست نخوردن از دشمن درونی و درصورت شکست خوردن از دشمن بیرونی ناامید نشدن

انقلابی بودن یعنی آدم بودن

پس با کمال افتخار:

من یک ,,انقلابی,,  هستم

 سروده امام خمینی به نام خانقاهِ دل

الا یــــا ایها الســـــــــاقى! برون بر حسرت دلها

 

کــه جامت حل نماید یکسره اسرار مشــکلها

 

بــــــه «مــــى»،  بـــــــربند راه عقل را از خانقاه دل

 

کــــه این دارالجنون هرگز نباشد جــاى عاقلها

 

اگر دل بسته‏اى بر عشق جانان، جاى خالى کن

 

که این میخانه هــرگز نیست جز ماواى بیدلها

 

تــــــو گــر از نشئه مى کمتر از آنى به خود آیى

 

بـــــــرون شـو بید رنگ از مرز خلـوتگاه غافلها

 

چــــــه از گلهاى باغ دوست رنگ آن صنم دیدى

 

جـــدا گشتى ز بــاغ دوست دریاها و ساحلها

 

تــــــــو راه جنت و فردوس را در پیش خود دیدى

 

جـــدا گشتى ز راه حـق و پیوستى به باطلها

 

اگـــــــر دل داده‏اى بر عـــــــالم هستى و بالاتر

 

به خود بستى ز تار عنکبوتى بس سلاسلها

 

سروده امام خمینی به نام خلوت مستان

در حلقــــــه درویش، نــــــــدیدیـــــم صفـــــایى

 

در صــــومعــــــــــــــه، از او نشنیدیم ندایــــى

 

در مــــــدرسه، از دوست نخـــــــــواندیم کتابى

 

در مــــــــاذنه، از یار ندیدیــــــم صدایـــــــــى

 

در جمـــــع کتب، هیچ حجـــــــابى نـــــــدریدیم

 

در درس صحف، راه نبـــــردیــــــم به جــــایــى

 

در بتکـــــده، عمــــــــرى به بطـــالت گــذراندیم

 

در جمع حـــــریفــــــان نــــه دوایـى و نه دائى

 

در جـــــرگه عشــــــــّاق روم، بلکـــــــــه بیــابم

 

از گلشن دلــــــدار نسیمـــــى، رد پــــــــایـــى

 

این ما و منى جمله ز عقل است و عقال است

 

در خلوت مستان، نه منى هست و نه مایى

 

سیبلا

شعر مقام معظم رهبری در وصف شلمچه

 

ز آه سینه سوزان ترانه میسازم 
چونی زمایه ی جان این فسانه میسازم

 
به غم گساری یاران چو شمع میسوزم
برای اشک دمادم بهانه میسازم

 
پرنسیم به خوناب اشک میشویم
پیامی از دل خونین روانه میسازم

 
نمی کنم دل از این عرصه ی شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه میسازم

 
در آستان به خون خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب خانه میسازم

 
چوشمع بر سر هر کشته می گذارم جان
ز یک شراره هزاران زبانه میسازم


ز پاره های دل من شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم

 
سر و تن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای قبر تو چندین نشانه می سازم

 
کشم به لجه شوریدگی بساط (امین )
کنون که رخت سفر چون کرانه میساز


 ففب

غزل امام خامنه ای در خصوص امام زمان عج

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود

خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

جواب ناله ی ما را نمی دهد "دلبر"
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

شنیده ام که از این حرف، یار خسته شده
خدا کند که به اخراج ما رضا نشود

مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضی من دوا نشود

ز روزگار غریبم گشته است معلوم
شفای ما به قیامت بجز رضا نشود..

 


 تتتت

سروه ای از رهبر عزیزمان در باره امام زمان روحی فداه

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو

سپندوار ز کف داده ام عنان بی تو

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ

ز جام عشق لبی تر نکرد جان بی تو

چو آسمان مه آلوده ام ز تنگ دلی

ژر است سینه ام ز اندوه گران بی تو

نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق

سر بهار ندارند بلبلان بی تو

لب از حکایت شبهای تار می بندم

اگر امان هدم چشم خون فشان بی تو

چو شمع کشته ندارم شراره ا به زبان

نمی زند سخنم آتشی به جان بی تو

ز بی دلی و خموشی چون نقش تصویرم

نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو

عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم

چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو

گزارش غم دل را مگر کنم چو "امین"

جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو


زندگى امام به روایت امام

متن زیر فرازهائى از زندگى حضرت امام خمینى - سلام الله علیه - است که پس از توضیحات معظم له، فرزند گرامى ایشان حضرت حجت ‏الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینى نوشته و سپس حضرت امام آن را اصلاح نموده است:

بسمه تعالى

به حسب شناسنامه شماره : 2744  تولد: 1279 شمسى در خمین، اما در واقع 20 جمادى‏الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق اول مهر 1281 شمسى است. (18 جمادى‏الثانى 1320 مطابق 30 شهریور 1281 صحیح است)

نام خانوادگى: مصطفوى; پدر: آقا مصطفى; مادر: خانم هاجر (دختر مرحوم آقامیرزا احمد مجتهد خوانسارى الاصل و خمینى المسکن)

صدور در گلپایگان به وسیله صفرى‏نژاد رئیس اداره آمار ثبت گلپایگان در خمین در مکتبخانه مرحوم ملا ابوالقاسم تحصیل شروع و نزد مرحوم آقاشیخ جعفر و مرحوم میرزا محمود (افتخار العلماء) درسهاى ابتدایى سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج میرزا محمد مهدى (دایى) مقدمات شروع و نزد مرحوم آقاى نجفى خمینى منطق شروع و نزد حضرت‏عالى (×) ظاهرا (سیوطى و شرح باب حادى عشر و) منطق و مسلما در مطول مقدارى. در ادراک که سنه 1339 قمرى براى تحصیل رفتم نزد مرحوم آقا شیخ محمد على بروجردى مطول و نزد مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانى منطق و نزد مرحوم آقا عباس اراکى شرح لمعه پس از هجرت به قم به دنبال هجرت مرحوم آیت ‏الله حاج شیخ عبدالکریم - رحمة الله علیه - (ظاهرا هجرت ایشان رجب 1340 قمرى بود) هجرت آیت‏الله حائرى به قم رجب 1340 و نوروز 1300 شمسى است) تتمه مطول را نزد مرحوم ادیب تهرانى موسوم به آقا میرزا محمد على و سطوح را نزد مرحوم آقاى حاج سید محمد تقى خوانسارى مقدارى و بیشتر نزد مرحوم آقا میرزا سید على یثربى کاشانى تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیت ‏الله حائرى (حاج شیخ عبدالکریم) مى‏رفتیم و عمده تحصیلات خارج نزد ایشان بوده است. و فلسفه را مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینى و ریاضیات (هیئت، حساب) نزد ایشان و مرحوم آقامیرزا على اکبر یزدى. و عمده استفاده در علوم معنوى و عرفانى نزد مرحوم آقاى آقامیرزا محمد على شاه‏آبادى بوده است پس از فوت مرحوم آقاى حائرى با عده ‏اى از رفقا بحث داشتیم تا آنکه مر حوم آقاى بروجردى - رحمة‏الله - به قم آمدند براى ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقاى بروجردى عمده اشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود پس از آمدن ایشان به تقاضاى آقایان; مثل مرحوم آقاى مطهرى به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه بازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود و پس از انتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم که تاکنون ادامه دارد. نام عیال اینجانب خدیجه ثقفى معروف به قدس ایران، متولد 1292 شمسى، صبیه حضرت آقاى  حاج میرزا محمد ثقفى طهرانى.

تاریخ ازدواج: 1308; فرزند اول: مصطفى، متولد: 1309 شمسى; 3 دختر در قید حیات با یک پسر، احمد متولد: 1324; دختران به ترتیب سن: صدیقه، فریده، فهیمه، سعیده و بعد از احمد، لطیفه; آخرین فرزند در حیات احمد.

پی ‏نوشت:

× منظور آیت الله پسندیده مى‏باشند


 

ولادت

حضرت آیت الله العظمـى آقاى حاج سیدعلـى حسینـى خامنه اى در سال 1318 در شهر مقـدس مشهد پـا به عرصه وجود گذاشت. خانـواده وى از روحانیون معتبر به شمار مىآمدند, پدرش آیه الله آقـاى حـاج سیـدجـواد از مجتهدیـن و علماى محتـرم مشهد بـود که سالهاى طـولانـى صبحها در مسجد گـوهرشاد و ظهرها و شبها در مسجد بـازار مشهد, اقـامه جمـاعت مـى نمود. جد ایشان آیه الله سید حسیـن خامنه اى از علماى آذربایجانى مقیم نجف بود. وى قبلا در محله[ خیابان] تبریز اقامت داشت, سپـس به نجف اشرف سفر کرده و در آنجا به درس و بحث اشتغال ورزیـده بـود. وى مردى پـرهیزکار و اهل علـم و تقـوى و زهـد بـود که عمرى را با قناعت گذرانده بود. مادر ایشان , دختر آقا سیـدهاشـم نجف آبادى (میردامادى) است که از علماى معروف مشهد بـود. وى زنـى پاکـدامـن و آشنا به مسـائل اسلامى و متخلق به اخلاق الهى است.
 


   دوران کودکى


دوران کـودکى باتربیت پدرى بسیارمراقب امابه شدت مهربان و دوست داشتنى و مادرى مهربانتـر , در نهایت عسرت و تنگدستـى باحاصلـى از زى طلبگى قرین بود. حضرت آیه الله خامنه اى در ایـن باره مى گویند[ :دوران کودکى ما بسیار در عسرت مـى گذشت, خاصه که کـودکـى مـن مصادف با ایام جنگ نیز بود. با اینکه مشهد در کرانه جنگ واقع بـود و همه چیز نسبت به شهرهـاى دیگـر کشـور در آن ارزان و فـروان بــود, معهذا وضع خانواده ما به طورى بود که ما حتى همیشه نمى توانستیـم نان گندم بخوریم و معمولا نان جـو مى خـوردیـم, مـن شبهایى از کودکى را به یاد مـىآورم که در منزل شام نـداشتیـم و مادر با پـول خـردى که بعضى از وقتها مادربزرگـم به مـن یا یکى از برادران و خواهرانم مـى داد, قـدرى کشمـش یا شیـر مـى خـریـد تا با نان بخـوریـم... منزل پدرى من که درآن متولد شده ام (تا 4 ـ 5 سالگى من) یک خانه حدود 60 ـ 70 مترى در محله اى فقیرنشیـن در مشهد بـود که فقط یک اطـاق داشت و یک زیـرزمیـن تاریک و خفه].
 


 تحصیلات


معظم له تصـدیق ششم را دور از چشـم پـدر با رفتـن به کلاس شبانه دریافت مـى دارد و سپـس مخفیانه در کلاسهاى دبیرستان نام نـویسـى کرده, و دوره متـوسطه را طى دو سال به صـورت جهشـى مى خـوانند و دیپلم مى گیرند. از نظر علـوم اسلامى در همان مـدرسه ادبیات عرب را شروع مى کنند.و سپس در چهارده سالگى به مدرسه علوم دینیه[سلیمان خان] مى روند و ادبیات عرب را در آنجا به پـایان مـى رساننـد. شرایع را هـم در درس پـدر شرکت مى کنند و هنگامـى که به کتاب حج مى رسند, پدر به ایشان مـى گـویند که در درس شرح لمعه که مبحث حج رسیده بـود شرکت کنند و هـم مباحثه با برادرشان, حاج سید محمـد آقا بشـوند. بعد از مدرسه سلیمان خان به مدرسه علوم دینیه نواب مـى روند و سطح را به پایان مـى رساننـد. پـس از آن در دروس خارج مرحـوم آیه الله العظمى میلانى شرکت مـى نمایند, و ایـن کـم نظیر بـود که جـوانـى در سـن 16 سالگـى بتـوانـد در درس خـارج شـرکت نماید.
 


 تدریس


ایشان تدریس را از اولیـن روزهاى طلبگى رسمى, یعنى بلافاصله بعد از تمام شدن دوره دبستان شـروع کرده و اولیـن تدریس ایشان کتاب امثله یا صـرف میـر بـوده که بـراى دو شاگـرد بزرگسـال از روضه خـوانهاى مشهد تـدریـس مـى نمـوده انـد و تا سال 1337 که در مشهد بوده, کتابهایى از قبیل : صرف, نحو, معانى, بیـان, اصول و فقـه تدریس مى کرده اند. و در قـم هـم در کنار دروسى که مى خوانده انـد, تدریـس نیز مى کرده اند. پـس از برگشتـن از قـم به مشهد, (در سال 1343) تـدریـس یکـى از برنامه هاى اصلى و همیشگى ایشان بـوده و در طـول ایـن سالها (تا 1356)تفسیـر و عقـایـد سطـوح عالیه, (مکاسب و کفـایه) تـدریـس مى کرده اند. و هـم اکنون درس خارج ایشان کانـونـى گرم براى طالبان علـوم آل الله مى باشد.
 


 اساتید


معظم له دروس سطح را نزد اساتیدى چـون آقاى علـوى, آقاى مسعود, پـدر بزرگـوارشان, مرحوم آقا میرزا احمد مدرس یزدى, مرحـوم آیه الله حاج شیخ هاشـم قزوینـى (که ایشان از شاگـردان مـرحـوم آقا میرزا مهدى اصفهانـى و اهل ریاضت و مـدرس درجه یک مشهد و بسیار مرد محترم و ملا و معروف بودند و در بیـن خواص مشهد مرد آزاده و روشـن ضمیرى بـودند, به خصـوص در نزد اهل علـم) به مدت پنج سال و نیـم خوانده اند. درس خارج را هم نزد اساتیدى چون: مرحومآیه الله العظمى میلانى(ره) آیه الله حاج شیخ هاشم قزوینى و درس فلسفه را نزد آیه الله میرزا جواد آقا تهرانى خوانده و ایشان کتاب منظومه و مطالب مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى رادرس مى گفته و ردمى کرده اند, که در حقیقت این درس منظومه ایشان رد منظومه بوده و پس ازمدتى بنا به پیشنهاد یکى از دوستانشان به درس آقاشیخ رضا ایسى که در مشهد ملاى قدیمى و فاضل و حکیـم و خیلى هـم معتقـد به حکمت بـوده شـرکت نمـوده اند.
 


 عزیمت به نجف و قم


ایشان پـس از درک محضر اساتید بزرگـوار ایران به نجف رفته و در درسهاى آیات عظام :حکیـم, خـوئى, شـاهـرودى , آقا میـرزابـاقـر زنجانـى, مـرحـوم میرزا حسـن یزدى و آقاسیـد یحیـى یزدى شـرکت نموده اند. معظم له در شرح زندگانى خـود فرموده اند[ :اما در بین همه ایـن درسها یکى از درس آیه الله حکیـم خیلى خوشـم آمد, به خاطر سلیس بـودن و روانى اش و با نظرات فقهى خیلى خـوبى که داشت و یکى هـم درس آیه الله آقا میـرزا حسـن بجنـوردى که در مسجـد طـوسـى درس مى گفت و از درس ایشان هـم خوشـم آمد, تا اینکه تصمیم گرفتـم در نجف بمانم لذا به پـدرم نامه نـوشتـم که اگر مـى شـود مـن اینجا بمانـم, اما پـدرم مـوافقت نکرده بنابرایـن آمدم مشهد و بعد از مدتى راهى قم شدم و در قـم تصمیم گرفتـم همه درسها را ببینم تا هر کدام را پسندیدم به همان درس بروم, که همیـن کار را هم کردم و از میان همه آن درسها, یکـى از درس امام و بعد از آن درس آیه الله آقامرتضـى حاج شیخ و دیگرى درس آیه الله العظمـى بـروجردى را مى رفتـم, و در درس فقه و اصول امام هـم مستمرا شرکت مى کردم. در قسمت فلسفه هم یک مقدار از اسفار و یک مقـدار هـم شفا را از درس علامه طبـاطبـایـى استفـاده کردم ].


 


عکس آقا


ای دو چشمانت چراغ شام یلدای همه


آفتاب صورتت خورشید فردای همه


ای دل دریایی‌ات کشتی نشینان را امید

وی نگاه روشنت فانوس دریای همه

ای بیان دلنشینت بارش باران نور

وی کلام آتشینت آتش نای همه

خنده‌های گاه‌گاهت خنده خورشید صبح

شعله لرزان آهت شمع شبهای همه

قامتت نخل بلند گلشن آزادگی

سرو سرسبزی سزاوار تماشای همه

گر کسی از من نشانی از تو جوید،گویمش

خانه‌ای در کوچه باغ دل، پذیرای همه

لاله زار عشق یکدم بی گل رویت مباد

ای گل رویت بهار عالم آرای همه


 #غلامعلی_حداد_عادل